Saturday, February 12, 2011

ایران و مصر در آینه تاریخ


یک - امروز ایران ما در سالروز سیاه بهمن 57 لباس ماتم بر تن دارد تا متحجرین حاکم جشن 32 سال اشغال میهن تاریخی ما را به رخ ایرانیان در بند بکشند.انقلاب 57 با همه فراز و فرود هایی که در مسیر وقوع داشت به سان آواری بر سر یک ملت خراب شد که نه می دانستند چه می خواهند و نه می فهمیدند چرا نمی خواهند!
انقلابی که به عنوان يکی از رخدادهای مهم قرن بيستم , و يکی از متناقض ترین و ناهمگون ترين انقلابهای ممکن نام می گیرد. 
برخی اين انقلاب را يک " توطئه" می دانند که دست های امريکا و بریتانیا در بروزش نقش اصلی ایفا کردند و مردم سیاهی لشکر آن نمایش بودندچرا که شاه ديگر نمی خواست به چشم آبی ها باج بدهد.چرا که شاه در سال 1973 گفته بود اگر سهم ما از فروش نفت به میل و اراده ما تعیین نشود، در سال 1979(سال شورش شوم) قرارداد را تمدید نخواهیم کرد.به هر حال همیشه ایرانیان نقش استعمار پیر را به چشم دیده و با استخوان دردش را لمس کردند.

برخی ديگر انقلاب ۵۷ را انقلابی عليه مدرنیته حاصل از " انقلاب سفيد " شاه ارزيابی کردند،چپ آن را در هر صورت ضد پرولتاریا و یک کنش بورژوا ارزیابی می کرد و اسلامیون هم با اتحاد گروههایی که فقط در نام حامی ملت بودند در ضدیت با دستاوردهای آن حرکت عمیق اصلاحی فروگذار نکردند.روحانیون هم که به دنبال احقاق حق!! از کف رفته خود در ماجرای مشروطیت و نگاه سکولار رضا شاه بودند و اصلاحات شاه و ملت را یک مدرنیته غربی و دگرگونی بنیادین در جامعه سنتی و به نحوی به خطر افتادن "دین خدا" می دانستند.

گروهی انقلاب را " پوپوليستی" می دانند که همه ی گروه ها و طبقات اجتماعی در آن ايفای نقش کردند,اما مذهبیون به رهبری خمينی آن را ربودند. مقصر این را هم شاه می دانند که در محدود کردن افکار سیاسی دیگر جناح های سیاسی فروگزار نکرد ولی در عین حال مساجد را که لانه خرابکاری مذهبیون خواهان دخالت در سیاست بود نه تنها کنترل نکرد که درگسترش دادن آن هم سکوت اختیار کرد. برخی بر این باورند که فشار و سختگیری که شاه بر روشنفکران چپ و بدبینی مفرطی که به این گروه (بدون تفاوت گذاشتن بین گروههای مختلف چپ) باعث شد که اسلامیون افراطی با فراغ بال به سازماندهی خود بپردازند و در کل یک محیط آزاد برای تاخت و تاز مذهبیون باعث انقلابی اسلامی و نه پروسه ای سکولار شد.در عین اینکه بجز شبه روشنفکران که اکثر ژست چپ داشتند هیچ نیروی تکنوکراتی بصورت بارز در جامعه وجود نداشت که خود جامعه روشنفکری هم قابل شماتت است.

ولی نقطه عطف همه آن دوره 26 دی بود.روزی که شاه رفت.شاه به عنوان یک نماد واحد در تمام فضای سیاسی کشور، محور ایستایی تمام نیروهای کنترلی و اجرایی مثل ارتش و حتی هر دو مجلس بود.وقتی بزرگترین ژنرالهای ارتش ایران در برابر شاه با حالت یک فرمانبردار محض و مطیع و" دست بوس " ایشان برخورد می کردند طبیعتا این شرایط با رفتن محور نگهدارنده فرو میریزد و شاید سران نظامی و حتی سیاسی بدون شخص شاهنشاه فقید قدرت اتخاذ تصمیمی عاجل و موثر نداشتند و این باعث شد بختیار به تنهایی و با چند انسان بزرگ چون رحیمی و جهانبانی و بدره ای نتوانستند این شرایط بحرانی و طوفان حوادث را کنترل و نگاهبان باشند.نباید نقش امثال فردوست و قره باغی و یا ترور 23 بهمن بدره ای از نظر مفسرین بی طرف دور بماند که البته در این از حوصله این نوشتار خارج است.
بختیار بزرگترین فرصت ایران برای تبلور حقیقی "عظمت بازیافته " و آرزوهای حقیقی مردم بود که ایران و مردم ایران را به دموکراسی حقیقی ایرانی و یک نظام پادشاهی پارلمانی مدرن در خور تاریخش رهنمون می ساخت و مردم سالاری حقیقی را متجلی می کرد.افسوس که آن فرصت طلایی بخاطر عوامل مذکور سوخت که ایران سوخت. آنچه مسلم هست از ظن نگارنده با شرایط حقیقی آن روز ، ایران روزی فروریخت و جولانگاه خونخواران بزرگ تاریخ شد که شاه ایران رفت.ای کاش نمی رفت. در روزنامه ایران آزاد مورخ 3 مرداد 60 در کنار عکسی از شاه نوشته شده:"به یاد آنکه چون رفت ایران برفت"!!

دو - (سال 1389) میدان التحریر قاهره مصر چندین روز ملتهب را پشت سر گذاشته است. مردمی به حق برای احقاق حقوق سیاسی خود تجمع اعتراضی کردند.در چند روزی که وقایع مصر را ما ایرانیان در سراسر جهان دنبال می کردیم یک طیف گسترده از همزاد پنداری میان مردم ایران متجلی می شد.گروهی این حرکت را مشابه رستاخیز باشکوه خرداد 88 تعبیرکردند و حسرت در دلمان بود که چه چیز چنین سرعتی را بدون رهبر در مصر باعث شده که ما فاقد آن صلاحیت یا شایستگی بودیم که ماندیم با آن همه کشته و شکنجه شده و زندانی.
ولی در این بین برخی که شاید تاریخ انقلاب 57 را دقیق مرور کرده بودند شباهتی بین ایران 57 و مصر 89 می دیدند که قابل کتمان نبود. اگر شاه فضای مونوپلی ایجاد کرده بود، مبارک هم در کنار سازندگی 30 ساله به خاموش کردن صداهای مخالف مبادرت کرد.

اگر شاه محور سازندگی و پیشرفت و البته تمام وقایع 37 سال سلطنت پربارش در زمینه های فرهنگی ،زیر ساختهای صنعتی و نظامی و عمرانی و بسیاری اصلاحات عمیق دیگر بود مبارک هم از این محوریت برخوردار بود با دستاوردی شاید کمتر.پس فرو ریختن ستون مبارک چه دستاوردی را به دنبال خواهد داشت؟.اگر شاه مذهبیون را به حال خود رها کرد تا سازمان یابند اخوان المسلمین هم در امروز مصر تنها حزب سازمان یافته هست.مصر هم سلیمان دارد که به نظر شخصی تکنوکرات و آینده نگر است.در ضمن اینکه ارتش مصر هم از نگاه یک ناظر دور از یک استقلال ضمنی برخوردار است. این که دیکتاتوری محتوم به نبودن و محکوم به شکسته شدن هست تاریخ اثبات کرده و مسلم است.ولی اینکه ما نگاه جامعه شناختی و واقع بینانه به مسایل سیاسی داشته باشیم همان هست که باعث فرو نیفتادن ایران 57 به یکی از سیاهترین برهه های کل تاریخ خود میشد.آیا بهتر نبود مردم مصر به سلیمان اعتماد کنند تا بختیاری دیگر در آتش نادانی و احساس ملی نسوزد و شعله هایش مصر را ایرانی دیگر نکنند؟آیا سلیمان در کنار یک مبارک تسلیم شده ولی محوری 30 ساله در مصر و اگاه به تمام مسائل کشور بهتر نبود به اصلاح امور می پرداخت تا اینکه با مصر بدون مبارک دچار تشویش درتصمیم ها و تسلیم سیل خروشان احساسات منحرف شده ملی شود؟امیدوارم که تاریخ خاور میانه بختیاری دیگر را در دل خود ثبت نکند.و مصر همراه سلیمان و مردمی هشیارراه دموکراسی و تحقق آرمانهای ملی را بیابد.

من پنهان نمی کنم که دوست نداشتم مبارک قبل از سپتامبر برود چون هرگاه مصر را با توریستهایش و آبادانی های 30 سال اخیرش مجسم می کنم از وحشت جمهوری اسلامی مصر بر خود می لرزم که مبادا در روزنامه های مصری سال 1391در تبعید تیتر کنند:"به یاد آنکه چون رفت مصر برفت"
این را اگر چه ربطی به کل قضیه ندارد ولی می گویم.همان زمان پیروزی اوباما که مک کین نطق تبریک را می گفت در خانه یک ایرانی فرهیخته در تبعید میهمان بودم که رو به من گفت:جوان این پروسه و نوع حمایت های افراد سنتی راست به اوباما مرا یاد انتخاب کارتر انداخت که اتفاقا در سفری در همین شرق آمریکا بودم.می بینم به زودی تغییراتی گسترده در منطقه بین کشورهای به اصطلاح متحد آمریکا در شرف وقوع است که باز خاورمیانه را دست خوش تغییر می نماید و من گفتم بزرگوار باز هم دای جان ناپلئونیسم و او پوزخندی عاقل اندر سفیه به من کرد در دل گفت :تو مو میبینی من پیچش مو!
امیدوارم رفتن مبارک از قدرت و خروج از مصر برای این کشور مهم و تاریخی پیام آور دموکراسی باشد।و ثابت کند دای جان ناپلئونیسم افسانه ای ایرانی بیش نیست.منتظر می مانیم که این نیز بگذرد.


کوشان.م

No comments:

Post a Comment